من و تو هستیم و بینمان فاصله, زودتر نمیگذرد این ثانیه های بی حوصله. همچنان باید بی قرار باشیم, تا کی باید خیره به عکسهای هم باشیم! بیش از این انتظار مرا میسوزاند.
دلخوشی فرداست که تمام حسرتها و غمها را بر دلم میپوشاند. تو در این فاصله میسوزی و من از سوختنت خاکستر میشوم. تو اشک میریزی و من در اشکهایت غرق میشوم. تو نمی تابی و من در تاریکی محو میشوم. تو از انتظار خسته ای و من به انتظار آمدنت دست به دعا میشوم!
انگار عقربه های ساعت هم از انتظار خسته اند, نشسته اند و حرکت نمیکنند. چرا نمیگذرد, تا برسد آن روز. در خواب میبینم تو را, ستاره ها که می ایند, نمیدانم, میدانندحال من و تو را؟!!!
روزها شبیه هم است, امشب نیز مثل دیشب است. امروز خیره به ساعت بودم, دیروز با ثانیه ها هماهنگ بودم. دیشب خواب دیدم سرم بر روی شانه هایت است, امروز در فکر خواب دیشب بودم. به انتظارت میشینم, انتظار هم پایان نیابد, میروم به سوی پایانش, تا نزدیک شوم به تو, در کنارت خیره شوم به چشمانت تا بگویم خیلی دوستت دارم....
نظرات شما عزیزان:
|