![](http://colekcolek.com/wp-content/uploads/2012/02/love-story.jpg)
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گرد و روزی بر مراد ما نگشت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نئی ز اسرار غیب باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند چون ترا نوح است کشتی بان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناکست و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کانرا نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار تا بود ورد دعا و درس قرآن غم مخور
نظرات شما عزیزان:
♪ღ*♥هزار بغض نشکسته♪ღ*♥ ![](/weblog/file/img/m.jpg)
ساعت15:42---22 ارديبهشت 1391
روزگارم بدنیست غم میخورم
کم که نه...هرروز کم کم میخورم
عشق ازمن دور و پایم لنگ بود
قیمتش بسیار...دستم تنگ بود
گرنرفتم هردو پایم خسته بود
شیشه گرافتاد هردو دستم بسته بود
چندروزیست که حالم دیدنیست
حال من ازاینو آن پرسیدنیست
گاه برزمین زل میزنم
گاه برحافظ تفعل میزنم
حافظ فرزانه دل فالم را گرفت
یک غزل امد که حالم را گرفت
ماز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود انچه میپنداشتیم
![](http://loxblog.com/images/smilies/smile%20(27).gif)
بسیار شعرت قشنگ بود.
|